لینک گستر - تازه های وب فارسی

جدیدترین مطالب مفید دنیای وب فارسی

لینک گستر - تازه های وب فارسی

جدیدترین مطالب مفید دنیای وب فارسی

لینک گستر - تازه های وب فارسی

۶ مطلب با موضوع «انشا» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

انشا در مورد بهترین دوست

بهترین دوست رفیق روز های سخت و روز های خوش بهترین دوست دوستی است که همیشه و در هر حالتی کنار ما باشد و یا به عبارتی همانگونه که ما برای او خوب هستیم او هم جواب خوبی های مارا بدهد.بهترین دوست کسی است که چه در روز های خوبی و خوشحالی و چه در روز های سخت و دشوار زندگی همیشه مانند تکیه گاهی برایمان باشد تا با او درد و دل بکنیم و از مشکلات همدیگر برای هم بگوییم و همدیگر را راهنمایی کنیم و با این اوصاف ما هم باید برای او همین کار ها را بکنیم وجوابگوی خوبی های وی باشیم.معمولا بهترین دوست ها مدت زمان زیادی با هم دوست هستند و یا اکثرا تا همیشه با هم دوست هستند که همین دلیل میشود که بهترین دوست ها هستند و مثله کوه پشت هم هستند و هیچوقت پشت یکدیگر را خالی نمیکنند.این ها تنها گوشه ای از صفات یک دوست خوب و همیشگی است.

  • مصطفی کسعلی
  • ۰
  • ۰

انشاء در مورد اعتماد به نفس

 

در حالی که اکثر مردم به طور کلی فکر می کنند که اعتماد به نفس و عزت نفس دو نام مختلف برای یک مفهوم هستند و احتمالا به ندرت در مورد اصطلاح “خودکارآمدی” فکر می کنند، این سه اصطلاح از نظر روانشناسانی که به مطالعه آنها می پردازند دارای معانی متفاوتی هستند.

  • مصطفی کسعلی
  • ۰
  • ۰

انشا درمورد ماه مهر ( دوره ابتدایی)

از خیلی ها پرسیدم ماه مهر یعنی چی؟ گفتند:(( یعنی بوی لبخند، بوی درس و مدرسه و مشق های ناتمام، بیدار شدن از خواب تابستونی و آغاز جنب و جوش مدرسه و تلاش و کوشش))

این ماه یه سی روزه ی جالبه که بچه ها را از خوش گذرونی های تابستونی جدا میکنه و اون هارو به درس و مشق و کتاب مشغول میکنه.

  • مصطفی کسعلی
  • ۰
  • ۰

چگونه درمورد طبیعت انشا بنویسیم؟

همه ی ما تا به حال به طبیعت سفر کرده ایم و جنگل و دشت و درختان را از نزدیک دیده ام، ما طبیعت را شنیده ام و بوییده ایم برای نوشتن یک توصیف زیبا از طبیعت کافیست از تجارب زیبای خودتان در مواجه با طبیعت بنویسید.

  • مصطفی کسعلی
  • ۰
  • ۰

انشا آسمان شب

موضوع انشا: آسمان شب

تاریک شدن زودتر از حد معمول تو زمستون اخرش کار دستمون میده ، اینو من به دوستم گفتم یکم همدیگرو نگاه کردیم شونه هاش رو بالا انداخت گفت:حالا که چى! ما که هر روز اومدیم و تا اخراى شب موندیم چیزیمون نشد ..

  • مصطفی کسعلی
  • ۰
  • ۰

حیاط مدرسه

موضوع انشا حیاط مدرسه دوره دبیرستان

در رو که باز کردم یه دنیا خاطره به سمتم هجوم آورد، یه لبخند همراه با ترس تو صورتم جاش رو به بهت و حیزت داد .

تا حدودى اینجا عوض شده بود ولى باز همون حس و حال گذشته رو داشت حداقل ساختمونش که همون بود .
مدرسه دنیاى کوچیکى که چیزاى کمى داشت ولى با همین چیزا چهار سال رو گذروندیم.

  • مصطفی کسعلی