بسیاری از ما و اطرافیانمان گاه و بیگاه دچار اضطراب و دلشوره میشویم. اما چنین اضطرابهایی تا کجا طبیعیاند؟ این اضطرابها از کی نیازمند بررسیهای روانپزشکی هستند؟
این پرسشها را از دکتر مریم رسولیان، روانپزشک و استادیار دانشگاه علوم پزشکی ایران، پرسیدهایم و ماحصل، گفتگویی شد که میخوانید.
خانم دکتر! در برخوردهایمان با دوستان و آشنایان، افرادی را میشناسیم که خیلی زود نگران میشوند و در ذهنشان همیشه بدترین حالت ممکن را تصور میکنند. اگر فرزندشان ۱۰ دقیقه دیرتر به خانه برسد، چنان دچار اضطراب میشوند که انگار واقعا تصادف کرده. این را میتوان یک اختلال روانی دانست؟
زود نگران شدن را روانپزشکان، اضطراب مینامند. افرادی که در مورد مسایل روزمره زندگی زود نگران میشوند و همواره درباره کارهای معمول زندگی پیشبینی منفی دارند، افرادی مضطرب هستند اما احساس اضطراب لزوما غیرطبیعی نیست و حتی در مواردی سبب افزایش کارایی افراد میشود. بهعنوان نمونه، بیشتر دانشآموزان و دانشجویان در ایام امتحان دچار اضطراب میشوند و بهتر و بیشتر درس میخوانند؛
یعنی نسبت به روزهای معمول سال، توانایی بیشتری برای درس خواندن پیدا میکنند، کمتر میخوابند و دیرتر خسته میشوند؛ در حالی که افرادی که اضطراب بیمارگونه دارند، اگرچه کمتر میخوابند و نگران درسشان هم هستند اما به دلیل شدت اضطراب دچار کاهش تمرکز میشوند و افت عملکرد پیدا میکنند. این مقایسه در زمان امتحان هم صدق میکند؛ یعنی افراد مضطرب با وجود اینکه درس را بلد هستند، به دلیل شدت اضطراب نتیجه مطلوبی کسب نمیکنند.
پس اضطراب هم خوب و بد دارد؟
بله؛ اضطراب، احساسی ناخوشایند و فراگیر است که همه انسانها آن را تجربه میکنند. وقتی اتفاق ناخوشایندی در زندگی فردی یا اجتماعی از افراد پیش میآید، اضطراب یک تجربه قابلانتظار و بهنجار به حساب میآید و به عبارتی لزوما تجربه اضطراب یک تجربه نابهنجار نیست. اگر فردی بعد از فهمیدن اینکه مبتلا به یک بیماری صعبالعلاج شده، اضطراب را تجربه کند؛
این یک واکنش بهنجار و انطباقی است اما اگر در برابر یک سرماخوردگی هم طوری مضطرب شود که انگار مبتلا به یک بیماری وخیم شده، این یک تجربه بیمارگونه است. ابتلا به بیماری بدخیم یا وقوع حوادث ناگوار در زندگی هر فردی محتمل است.
افراد مضطرب در زندگی به این احتمال اهمیت زیادی میدهند و با روبهرو شدن با هر واقعه غیرقابلانتظار، ناخوشایندترین واقعه را حدس میزنند. وقتی فرزندتان ۱۰ دقیقه دیرتر به منزل میرسد، اولین فکری که به ذهن شما بهعنوان یک والد غیرمضطرب میرسد، این است که راه شلوغ بوده یا فرزندتان سر راه رفته است خرید یا با دوستش حرف میزند یا چیزی از این قبیل؛ اما والدین مضطرب فکر میکنند که فرزندشان تصادف کرده یا دزدیده شده یا چیزی از این قبیل.
این مقایسه نشان میدهد که ارتباط مستقیمی بین افکار و احساسهای افراد وجود دارد اما نمیتوان بهطور قطع گفت که احساس اضطراب فکر بد را به دنبال دارد یا فکر بد احساس اضطراب را به همراه خود میآورد اما هر کدام که باشد، غیرطبیعی است و برای خود فرد و اطرافیان آزاردهنده است.
این اضطراب در چه جنسی و در چه گروه سنی رایجتر است؟
اضطراب و بیماریهای اضطرابی در زنان و جوانان بیشتر دیده میشود. اصولا خانمها تجربههای هیجانی بیشتری دارند و اختلال اضطراب منتشر و فوبیا (هراس) در زنان بیشتر دیده میشود اما در مورد وسواس، شیوع آن بین زنان و مردان تفاوت بارزی ندارد.
چقدر این حالت به تیپ شخصیتی افراد بستگی دارد؟
بین تجربه اضطراب و ویژگیهای شخصیتی افراد، ارتباط تنگاتنگی وجود دارد. اگرچه اصولا بین شخصیت و بیماری باید تفکیک قایل شد، بعضی از تیپهای شخصیتی مانند شخصیتهای وسواسی، وابسته، اجتنابی یا مرزی، زمینه تجربه اضطراب را بیشتر از سایر شخصیتها دارند.
آیا همه افراد به یک صورت اضطراب را تجربه میکنند؟
نه! بعضی از افراد اضطراب را بیشتر به صورت نشانههای جسمی مانند تپش قلب، تعریق، لرزش، تکررادرار، اسهال، سوزش سردل یا احساس گیر کردن لقمه در گلو تجربه میکنند اما در گروهی دیگر، افکار اضطرابی و نگرانی فکری نشانه غالب است و به عبارتی، بعضی اضطراب را با علایم جسمی و بعضی با علایم روانی تجربه میکنند.
اصولا اگر اضطراب گسترده بدون یک زمینه مشخص تجربه شود و نگرانی فرد در مورد مسایل روزمره زندگی و در اکثر امور دیده شود، به آن اضطراب منتشرگفته میشود. اختلالهای اضطرابی شامل این موارد است:اضطراب منتشر، حمله هراس (پانیک)، ترس مرضی (فوبیا)، وسواس و اختلال استرس پس از حادثه (که بین مردم به نام موج انفجار رایج است). اگر اضطراب گسترده و نامحدود باشد، اضطراب منتشر است.
اگر نشانههای اضطرابی به صورت حاد، شدید و دورهای تجربه شود، حمله هراس نامیده میشود. فوبیا به تجربه اضطراب در مواجهه با یک موقعیت یا شیء ترسناک گفته میشود. وسواس، افکار تکراری و مزاحمی است که در اکثر موارد فرد برای کاهش اضطراب ناشی از این افکار مزاحم مجبور به انجام کارهای تکراری میشود.
مثلا فکر مزاحم یک نفر درباره اینکه بدنش نجس است، او را مجبور میکند که مکررا اقدام به شستوشو کند یا فکر میکند که در شمردن پول یا بستن در اشتباه کرده است و در نتیجه این کارها را مکررا تکرار میکند تا مطمئن شود. فرد وسواسی میداند که افکارش نادرست است اما وقتی فکر به ذهنش خطور میکند قادر به نادیده گرفتن فکرش نیست. در اکثر موارد فرق افراد وسواسی با افراد بهنجار در این است که افراد بهنجار هم افکاری مشابه افراد وسواسی به فکرشان میرسد اما فکر سریع از ذهنشان عبور میکند و آنها بر آن متمرکز نمیشوند.
مرز اضطراب و وسواس فکری کجاست؟
افکار اضطرابی، زمینه گستردهای دارند و به یک موضوع خاص اختصاص ندارند اما معمولا وسواس به یک فکر یا رفتار خاص محدود میشود؛ مانند شستوشو، شمردن و افکار مزاحم مشخص. به عبارتی هر فرد وسواسی اضطراب هم دارد اما هر فرد اضطرابی وسواس ندارد.
کی باید نگران این رفتارها باشیم؟
وقتی این رفتارها برای فرد یا اطرافیان سبب آزار و محدودیت شود، اختلال به حساب میآید و نیاز به مداخله دارویی یا رواندرمانی دارد.
میتوان این رفتار را اصلاح کرد؟
مسلما مانند همه اختلالهای دیگر، این اختلال هم درمان دارویی و رواندرمانی دارد که بسته به نوع تشخیص روانپزشک بر مبنای ویژگیهای شخصیتی یا تشخیص نوع اختلال، نوع درمان مشخص میشود و درمانها بیش از ۵۰ درصد موثر هستند. این بهبودی تاثیر بسیار واضحی بر کیفیت زندگی فرد و اطرافیان او دارد و کاهش اضطراب، حتی به میزان ۱۰ درصد نیز در کیفیت زندگی اثر مثبتی خواهد داشت.
منبع: رفع دلشوره
- ۹۷/۰۴/۱۷