وقتی که در ذهنمان رهبران موفق را تصور می کنیم، غالبا آن ها را افرادی بسیار قدرتمند، مردمی، کارامد، خوش سخن و یا تاثیر گذار می بینیم که می توانند بر روی هر کسی تاثیر بگذارند و تفکراتشان را به او القا نمایند.
ما ممکن است رئیس جمهور، سیاست مداران فعلی و یا قبلی، سخن رانان بزرگ و یا رهبران فکری جهانی، شرکت ها و سازمان های بزرگ و موفق و حتی افراد مشهور در عرصه ی ورزش و یا عرصه های دیگر را به عنوان افراد موفق و تاثیرگذاری بدانیم که در زندگیشان بسیار موفق هستند.
اما یک رهبر واقعی به واسطه ی محبوبیت، قدرت و یا نفوذ خارجی تعریف نمی شود. در واقع این واژگان هرگز معانی درستی برای تعریف یک رهبر موفق نیستند.
رهبران قوی اغلب در پس زمینه ی کارها حضور دارند و از نقطه نظر فکری به اعضای تیم کمک نموده و این قدرت را دارند که بتوانند به راحتی بر دیگران تاثیر گذاشته، نظر آن ها را تغییر دهند و یا نظرات خود را اثبات کنند.
رهبری هیچ ارتباطی با عنوانش ندارد. در واقع یک رهبر واقعی به هیچ وجه قدرت را دوست ندارد و دوست ندارد بر دیگران سلطه یابد و یا آنها را تحت کنترل خود بگیرد.
در حقیقت، یک رهبر قوی و کارامد، موفقیت خود را به واسطه ی پرورش افرادی توانمند که می توانند الهام بخش دیگران باشند نشان می دهد. آن ها برای انجام این کار هرگز از نیروی ارعاب، اجبار و یا تهدید استفاده نمی کنند و هیچ وقت به شهرت، موقعیت و یا رتبه ی سازمانی بالاتر نمی اندیشند. در عوض آن ها کار خود را از طریق اقدامات موفقیت آمیز و به واسطه ی نشان دادن قدرت شخصی، ارزش ها و صداقتشان در تمام زمینه ها انجام می دهند و همین امر نیز موجبات موفقیتشان را فراهم می نماید.
خب پس بهتر است در اینجا با کارهایی که رهبران موفق انجام می دهند بیشتر آشنا شویم و با درک اهدافشان با چگونگی انجام کارها توسط این نوع رهبران و چگونگی تاثیرشان بر دیگران آشنا شده و دریابیم که آن ها چگونه به اسطوره های الهام بخش دیگران تبدیل می شوند.